English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 305 (6666 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
navel U میان وسط
navels U میان وسط
meddle U میان وسط
meddled U میان وسط
meddles U میان وسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
mezzanine U نیم اشکوب که میان دو طبقه ساختمان واقع باشد
mezzanines U نیم اشکوب که میان دو طبقه ساختمان واقع باشد
redundancies U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
redundancy U تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
internationally U در میان همه ملتها
gateway U اتصال میان دو شبکه نامتشابه کامپیوتری که دوشبکه ارتباطی متفاوت ومجزا را به هم وصل میکند
gateways U اتصال میان دو شبکه نامتشابه کامپیوتری که دوشبکه ارتباطی متفاوت ومجزا را به هم وصل میکند
groove U خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
grooves U خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
ether U جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده ووسیله انتقال روشنایی و گرمامیشود
Yiddish U زبان عبری رایج میان کلیمیان روسیه ولهستان والمان وغیره
medium term U میان مدت
seep U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
causation U نسب میان علت ومعلول
drop U محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
dropped U محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
dropping U محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
drops U محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
hollow U میان تهی
hollows U میان تهی
oases U ابادی یا مرغزار میان کویر
oasis U ابادی یا مرغزار میان کویر
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
pale U در میان نرده محصورکردن
paler U در میان نرده محصورکردن
palest U در میان نرده محصورکردن
mezzo soprano U میان صدا
mezzo soprano U کسی که صدایش میان sopranoوcontralto باشد
mezzo-soprano U میان صدا
mezzo-soprano U کسی که صدایش میان sopranoوcontralto باشد
mezzo-sopranos U میان صدا
mezzo-sopranos U کسی که صدایش میان sopranoوcontralto باشد
afro نوعی مدل مو در میان آفریقایی آمریکایی های دهه هفتاد میلادی که مو در آن به شکل دایره بزرگی اصلاح می شود.
via U میان راه
blind date U قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind dates U قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
waistline U میان
waistlines U میان
bill of rights U منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
technocracies U حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy U حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
per U از میان
hip U قسمت میان ران وتهیگاه
hips U قسمت میان ران وتهیگاه
dash U فاصله میان دو حرف خط تیره
dashed U فاصله میان دو حرف خط تیره
dashes U فاصله میان دو حرف خط تیره
impacted U کارگذاشته شده میان چیزی گیر کرده
diameter U میان بر
diameters U میان بر
short cut U راه میان بر
short cuts U راه میان بر
slew U حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
inter alia U میان چیزهای دیگر
inter alia U میان اشخاص دیگر
centered U میان
centers U میان
centre U میان
centred U میان
shunt U از میان بردن کنارگذاشتن
shunted U از میان بردن کنارگذاشتن
shunts U از میان بردن کنارگذاشتن
plot U نشانه میان چهارراه
plots U نشانه میان چهارراه
plotted U نشانه میان چهارراه
intermediate U در میان واقع شونده
meant U میان مشترک
middle-aged U میان سال
of middle a U میان سال
middle age U میان سال
middle aged U میان سال
middling U میان
spot check U بطور چند در میان ازمودن
spot checks U بطور چند در میان ازمودن
thru U از میان
diaphragm U میان پرده
diaphragms U میان پرده
waist U میان
waist U میان تنه
waists U میان
waists U میان تنه
bummer U چرخ میان
stagger U یک در میان
staggering U یک در میان
staggers U یک در میان
amid U در میان
spotty U چنددر میان
strobe U سیگنالی که برای اغاز انتقال داده میان یک دستگاه جانبی وکامپیوتر بکار می رود
abrogate U از میان برده
abrogates U از میان برده
interject U در میان اوردن
interject U در میان امدن مداخله کردن
interjected U در میان اوردن
interjected U در میان امدن مداخله کردن
interjecting U در میان اوردن
Other Matches
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock U میان چوب میان تیر
intervenient U در میان اینده واقع در میان
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
mesocarp U میان بر
intershoot U در میان
center U میان
cross country U میان بر
between U میان
shortcut U میان بر
mean water U میان اب
mean line U خط میان
among U میان
through U از میان
amongst U در میان
crosscut U میان بر
middle part U میان
into U در میان
half back U میان
omphalos U میان
mongst U میان
middles U میان
in our midst U در میان ما
in the midden of U در میان
overthwart U از میان
midrib U رگ میان
middle U میان
midmost U میان ترین
interpose U پا به میان گذاردن
enclosures U میان بار
mesosphere U میان کره
mesoderm U میان پوست
middleware U میان افزار
enclosure U میان بار
mesosphere U میان- سپهر
interposed U پا به میان گذاردن
midships U در میان کشتی
midcourse U میان راه
interpolations U میان یابی
middle finger U انگشت میان
interpolation U میان یابی
mesothorax U میان سیه
floret of the disk U گلچه میان
midbrain U میان مغز
middle sized U میان اندازه
interposing U پا به میان گذاردن
interindividual U میان فردی
middle weight U میان وزن
interpersonal U میان فردی
interposes U پا به میان گذاردن
middlemost U میان ترین
midweek U میان هفته
mesencephalon U میان مغز
inter nos U در میان خودمان
intergroup U میان گروهی
interjacency U میان بودن
duramen U میان درخت
interjacency U وقوع در میان
double space U یک سطر در میان
interjectory U در میان اورده
diaphrgam U میان پرده
interjectory U در میان انداخته
interlay U در میان گذاردن
decussate U یکی در میان
interfluves U میان دو رود
entracte U میان پرده
inter se U میان خودشان
inter vivos U در میان زنده ها
heartwood U میان چوب
heart wood U میان چوب
halt back U میان بازی کن
halfback U میان بازیکن
half back U میان بازی کن
intercellular U میان یاختهای
intercurreace U در میان امدن
intercurrent U در میان اینده
interlocate U در میان گذاردن
cut of a corner U میان بر کردن
ambiequal U میان حال
intertrial U میان کوششی
intervascular U واقع در میان رگ ها
insuperable U از میان برنداشتنی
cross-cultural U میان فرهنگی
intersegmental U میان قطعهای
cross cultural U میان فرهنگی
mediastinum U میان پرده
medius U انگشت میان
interdisciplinary U میان رشتهای
ambiversion U میان گرایی
ambivert U میان گرا
cut across U میان بر کردن
cutoff U راه میان بر
interlucent U میان تاب
intermontane U میان کوه
intermural U میان دیواری
centration U میان گرایی
internode U میان گره
blow in U حمله از میان خط
interposition U پا میان گذاری
an a days U یک روز در میان
merlon U میان دو تیرکش
middleweight U میان وزن
hollow <adj.> U میان تهی
extra-mural U میان دانشگاهی
triple space U دو سطر در میان
to gird up one's loins U میان بستن
to cut off a corner U میان برکردن
to make mincemeat of U از میان بردن
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
slim jim U لاغر میان
shortcut U میان برکردن
shortcut U راه میان بر
parenthetical U میان دو کمانک
With a slender waist. U میان با ریک
midrib U رگ میان برگ
high-pitched U میان فراز
midrange U میان دامنه
interjects U در میان اوردن
midsection U میان بخش
among each other <adv.> U میان خودشان
intervenes U در میان امدن
intervened U در میان امدن
intervene U در میان امدن
osculant U در میان چندچیز
short circuiting U میان بر زدن
among other things U میان چیزهای دیگر
interjacent U در میان واقع شونده
intercensal U واقع در میان دو سرشماری
among others U میان چیزهای دیگر
interbedded U خوابیده در میان چینه ها
inter electrode capacity U فرفیت میان الکتردها
intercellular U واقع در میان یاخته ها
interaxial U واقع در میان دو کوه
interblock gap U شکاف میان بلاکی
intercililary U واقع در میان ابروها
An exception is ... U میان استثناء ... است.
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
intercolumnar U واقع در میان دو ستون
interaxal U واقع در میان دو کوه
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
interdental U واقع در میان دو دندان
interdental space U فاصله میان دو دندان
interdigital U واقع در میان انگشتان
interdigitate U واقع در میان انگشتان
interfacial U واقع در میان دورو
interblock gap U فاصله میان بلوکی
interjacent U میانی در میان افتاده
miscegenation U زناشویی میان نژادی
iteract U فاصله میان دو پرده
irg U شکاف میان رکودی
to burn up U سوزاندن و از میان بردن
intervertebral U واقع در میان مهره ها
intertribal U واقع در میان قبیله ها
intertie U بست در میان دو تیر
interstellar space U فاصله میان ستارگان
to make odds even U نا برابری ها را از میان بردن
trough of the sea U فضای میان دو موج
syncopate U از میان کوتاه کردن
medium energy particle U ذره میان انرژی
medium term loan U وام میان مدت
molecular attracticm U کشش میان ذره ها
myocardium U عضله قلب میان دل
neutral axis U میان تار بی تنش
nock U شکاف میان کفل ها
open hawse U زاویه میان دو لنگر
metatarsus U استخوان میان کف پا پشت پا
rubber separator U میان گیر لاستیکی
separator U میان گیر باتری
mesoblast U میان پوست جنین
interstatify U در میان چینههای دیگرقراردادن
work in U مشکلات را از میان برداشتن
interseptal U واقع در میان پره ها
intermontane U واقع در میان دو کوه
intermaxillary U واقع در میان ارواره ها
interlineation U در میان سطر نویسی
interlinear U دارای میان نویسی
interurban U واقع در میان شهرها
interlinear U مدرج در میان سطور
among all U میان [بین] همه
interline U در میان سطرها نوشتن
intermundane U واقع در میان دو جهان
intermural U واقع در میان دیوارها
interseptal U واقع در میان جدارها
interscapular U واقع در میان دو کتف
interrecord gap U شکاف میان رکوردی
interquartile range U دامنه میان چالاکی
mid channel buoy U بویه میان گذرگاه
interplanetary spaces U فضاهای میان سیارگان
interpersonal conflict U تعارض میان فردی
interoceanic U ولقع در میان اقیانوس
teenage U میان سن سیزده و نوزده
interleave U در میان چیزی جادادن
glades U فضای میان جنگل
glades U سبزه میان جنگل
glade U فضای میان جنگل
entracte U فاصله میان دو پرده
glade U سبزه میان جنگل
interstellar U واقع در میان ستارگان
by-election U انتخابات میان دورهای
Recent search history Forum search
1affixation
1یک روز در میان
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com